درباره آشوب فرهنگی و هرج و مرج هنری!
گشتاپوی کنترل مشاهیر؟!
مدافعین ما سر کدام بزنگاه توطئه خوابیده اند؟!
 
 
کیست که نداند «گلشیفته» پس از آن که همچون «ماهی رودخانه به دریا گریخت» جز نقش «روسپی نظام لیبرال سرمایه داری» هیچ کاسب نشد! عاقبت سایرینی که به نظامات ملی کشور خود پشت کنند هم همین است...
 

بهترین مسیر کنترل ذهن در فضای فعلی جوامع بشری را می‌توان در تلاش برای هدایت افکار و اعمال نخبگان تصور کرد. نخبگانی که خود از طیف وسیعی به واسطه سطح تاثیر گذاری متناسب با اهداف تعریف شده برخوردارند. بطور مثال اگر بنا بر تاثیر گذاری بر حوزه سیاست خارجی باشد طیف مذکور شامل مجموعه‌ای از دیپلمات‌ها، سیاسیون و اصحاب رسانه و خبرنگاران خواهد بود. اما آنجا که صحبت از «فتح فرهنگ» یک جامعه به میان می‌آید سطح و گسترده فضای جنگ نخبگانی نیز ارتقاء می‌یابد. چرا که فرهنگ ظرف همه تعاملات بشری است و با دستکاری آن در سطوح مختلف می‌توان از اقتصاد تا سیاست خارجی، از محصولات گیشه سینما تا محتویات گوشی تلفن همراه و از کلاس مدرسه تا متون دانشگاهی یک کشور، منطقه یا حتی گسترده‌ای به وسعت جهان را تحت تاثیر قرار داد. در چنین فضایی اولین تظاهرات دستکاری فرهنگی جوامع با تمسک بر ابزارهای دیپلماسی عمومی را می‌توان در تغییر ذائقه افراد و بروز معضلات اجتماعی متنوع اما بدون سبقه تاریخی مشاهده کرد.

بر همین اساس تکرار مجدد مفهوم مهم و تاریخ ساز ديپلماسي عمومي (Public Diplomacy) موضوعیت می‌یابد...

در فرهنگ واژگان اصطلاحات روابط بين الملل كه در سال ۱۹۸۵ توسط وزارت خارجه آمريكا منتشر شد دیپلماسی عمومی اين چنين تعريف شده است: «ديپلماسي عمومي به برنامه هاي تحت حمايت دولت اشاره دارد كه هدف از آنها اطلاع رساني و يا تحت تاثير قرار دادن افكار عمومي در كشورهاي ديگر است؛ ابزار اصلي آن نيز انتشار متن، تصاوير متحرك، مبادلات فرهنگي، راديو و تلويزيون و اينترنت است.»

تقابل با مظاهر قدرت نرم دیگران شامل مفاهیم بلندی همچون ملیت، فرهنگ بومی، دین رسمی و یا سایر مولفه‌هایی که به یکپارچگی و دوام حضور یک گروه از مردم در طول سالیان سال در منطقه‌ای معین و مشخص منجر شده، همگی در ذیل اهداف دیپلماسی عمومی یک کشور علیه دیگری معنا می‌یابد. اما گسترده‌ترین شکل از دیپلماسی عمومی را اصولا باید در تقابل «دو نظام مستقل» با انگیزش‌های ذاتی متفاوت جست‌وجو کرد.

آنچه امروز در جامعه ایرانی بیش از همه مورد هجمه واقع شده «نظام یا حاکمیتی» است که در جنگ با سیستم لیبرال سرمایه داری موفق شده بدون تمسک چشم گیر بر مولفه‌های نظامی خود، جنگی نرم را تا درون تار و پود زر سالاران جهانی گسترش دهد. در چنین فضایی طبیعی است که رقیب از همه ابزارهای قدرت نرم خود به صورت دائمی به منظور «هدایت نخبگانی» جامعه حریف بهره می‌برد و تلاش می‌کند گروه‌هایی از مردم درگیر جنگ تمام عیار با حاکمیتی شوند که حقیقتا مردمی‌ترین شکل حیات نظام مند بروز یافته در تاریخ ایران به شمار می‌رود. اما چنین هدایت نخبگانی وسیعی را چگونه می‌توان مهار کرد؟

ابزارهای کنترلی

اگر اندکی از فضای بحث‌های تئوریک دانشگاهی فاصله بگیریم درخواهیم یافت که تقریبا همگی ما به نحوی متخصص در «جنگ نرم» به حساب می‌آییم! از پدر و مادری که به منظور تاثیر گذاری مثبت بر رفتار فرزندان خود هنجارهای مشروع زن و شوهری را از چشم آنها پنهان می‌کنند تا آن مجموعه بزرگی از بازیگران و خوانندگان و ورزشکاران که مقید به کنترل رفتار خود در منظر مردم به جهت حفظ دیسیپلین شهرت هستند. یعنی به همان اندازه که پدر و مادر در مقابل فرزندان خود یک جامعه کوچک نخبگانی تشکیل می‌دهند، سایر گروه‌های مشاهیر نیز از قدرت تاثیر گذاری بر جامعه برخوردار هستند.

این جنگی دائمی در محدوده اخلاقیات است که اغلب اعضای جامعه بدون آموزش چشمگیر، به کنترل حیطه آن اشتغال دارند. ما با یکدیگر بر سر «اخلاقیات«، «مذهب» یا «ملیت» جنگ نداریم چون پذیرفته ایم که مولفه‌های قدرت نرم جامعه ایرانی برآمده از همین بدیهیات تاریخی و فرهنگی و گفتمانی است. پس برای تعیین ابزارهای کنترلی هم نیازمند ابداعات و اختراعات عجیب و قریب نیستیم! حفظ عرفیات و شرعیات و حیطه اخلاق ایرانی کفایت می‌کند.

با این احتساب آنچه امروز در فضای قانون ستیز سایبر می‌گذرد «طبیعی» نیست و دست هدایتگری در میان است که گروهی از نخبگان را آشکارا به عرف شکنی و دریدن مرزهای اخلاقیات در منظر عموم ترغیب می‌کند. اینجا دیگر صحبت از «عکس‌های لو رفته» نیست! بلکه عمد بر لو رفتن یک سبک زندگی خاص و بزرگنمایی شده توام با تظاهر به خوبی و خوشی بدون ذکر حواشی یکی زندگی حقیقی برآمده از قوانین سیستم مصرف گرا، بی‌اخلاق و خانواده ستیز لیبرالی است.

تصویر ساز ی و تخریب گری!

همیشه اجرای یک «نمایش ناقص، تمرین نشده و بدون برنامه» خطرناک‌تر از تعریف کل ماجراست. به همان نسبت «گلشیفته فراهانی» به عنوان نماد یک «زن ایرانی بازیگر» در مقایسه با «آنجلینا جولی هالیوودی» غیرنرمال می‌نماید، هر چند در باطن طبیعتا جولی یک بازیگر جهانی با دامنه فسادی صد برابری است اما فضای پیرامونی او در اختیار حاکمیتی عاقل و دور اندیش است.

پس الگوی حقیقی نظام سرمایه داری مادر ۶ فرزند با ملیت و رنگ پوست متفاوت و ویترینی از اقدامات خیرخواهانه تعریف می‌شود و ویترین مشاهیر ایرانی با دخترکی مسلمان در ظاهر یک روسپی تزیین می‌شود! نه آن نماد حقیقت جامعه آمریکایی است و نه این نمونه‌ای سالم از یک جامعه فرهیخته! اما با تخریب ویترین یک سیستم می‌توان بر مجموعه بزرگی از مولفه‌های قدرت نرم آن تاثیری منفی گذاشت. ویترین جامعه مقید، اخلاق مدار و نسبتا سالم ما در فضای مجازی هم اکنون از جانب اقلیتی محض از مشاهیر مکرر تخریب می‌شود!

حاکمیت کجاست؟!

آیا اعضای جامعه ایرانی می‌توانند خود به تنهایی در برابر هجمه‌ای شدید که از جانب نظامات سیستم لیبرال سرمایه داری میلیارد میلیارد برای آن خرج می‌شود به تنهایی مقاومت کنند؟ سوال مهم‌تر این است که آیا تنها مقاومت مردمی برای دفع حملات فرهنگی، اجتماعی، دینی و اخلاقی کفایت می‌کند؟ قطعا چنین نیست! مردم از هیچ یک از ابزارهای حاکمیتی برای تقویت جریان خیر و تقابل با جریان شر در جبهه‌ای گسترده و ملی برخوردار نیستند، بنا براین طبیعتا بدون تبیین ساختارها و نظامات حاکمیتی و ابداع سیستمی دقیق نمی‌توان از پس چنین هجمه سنگینی برآمد.

ابزارهای حاکمیتی بیگانه

بیایید برای تبیین این موضوع به سیستم مورد نظر ما که هم اکنون در غرب حکمفرماست نگاهی از نزدیک داشته باشیم. همانطور که ذکر شد، بازیگران، هنرمندان، خوانندگان و ورزشکاران تشکیل‌دهنده بخش مهمی از ویترین نخبگان غیرعلمی با قدرت تاثیر گذاری بر آحاد جامعه هستند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم از آنها که دوست شان داریم و اخبار و اطلاعات و سبک زندگی شان را دنبال می‌کنیم تاثیر می‌پذیریم.

هر طیفی که با بهره گیری از دستگاه‌های رسانه‌ای به صورت دائمی عرض اندام کند خواه ناخواه صاحب قدرت خواهد شد و جهت دهی به چنین قدرتی از وظایف ذاتی و انکار ناپذیر حاکمیت هاست. به همین جهت است که هالیوود به عنوان «وزارت فرهنگ و ارشاد» نظام لیبرال سرمایه داری با مجموعه برنامه‌های جهانی به کنترل سبک زندگی مشاهیر مبادرت می‌ورزد.

صحبت از سیستمی است که با ۳۰ سال فشار حاصل از تبلیغات حول سیاست‌های کاهش فرزندآوری، نسل اول هالیوود را تقریبا منقرض کرد و پس از آن با تغییر سیاست‌ها، سوپرمدل‌های سایز صفر همچون هایدی کلوم و آنجلینا جولی و ویکتوریا بکهام و کیت بلانشت و سایرین را مجبور به فرزند‌آوری با استاندارد ۴ بچه کرد، هر چند برخی از این حد نیز فراتر رفتند!

صحبت از سیستم پر قدرتی است که آشکارا از حاکمیتی بودن همه بخش‌های فرهنگ و هنرش سخن به میان می‌آورد و داستان مبارزات فاشیستی مدیران هالیوود با «حامیان کمونیسم» یا «انکار کنندگان هولوکاست» را مشتاقانه نسل به نسل بازگو می‌کند تا در سطور تاریخ گم نشود! علاوه بر آن در حال نیز، هر آن که همچون بریتنی اسپیرز، مایکل جکسون، جنت جکسون، مارلون براندو یا سایرین، از عمل به «برخی قوانین نانوشته» حاکم بر سیستم مذکور سر باز زند در ملا عام با چنان عقوبت سنگینی مواجه می‌شود که گویی از عرش به فرش افتاده است! این یعنی لیبرال سرمایه داری در حیطه سیاست‌های خود با کسی شوخی ندارد!

سیستم سلیقه ای- حزبی

حال بیایید سیستم خودمان را بررسی کنیم؛ مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ما به صورت دوره‌ای و با سلایق حزبی و قبیله‌ای پس از هر دوره انتخابات ریاست جمهوری انتخاب می‌شوند. به این ترتیب نظام ما دست کم در ۳۶ سال اخیر هرگز یک سیستم یکپارچه فرهنگی به خود ندیده است. در چنین شرایطی «بهترین ها» هم تنها به سلایق، علایق و آرمان‌های خود پایبند بوده‌اند و از فرصت و امکانات کافی برای طراحی یک سیستم مدیریتی یکپارچه، نظارت و ارتقاء بخشی زیرمجموعه فرهنگ و هنر کشور بی‌بهره بوده‌اند. به این ترتیب دست کم عنان بخشی از کار همواره در دست مدیران طرح «دیپلماسی عمومی» دشمن بوده است.

هر کدام از مشاهیر که براساس میل و سلیقه ذاتی خود به جبهه «خوبی و خیر» خواسته یا ناخواسته کمک رسانده‌اند در تنهایی به شعفی درونی می‌بالند و از سیستم چیز زیادی به آنها نرسیده است! چه بسا همچون حاتمی کیا، نرگس آبیار یا خیلی‌های دیگر به سبب فاصله گرفتن از طراحی نقشه دشمن، تنبیه سیستماتیک هم شده باشند! چون به هر حال «ارشاد» در سیستم ما «سلیقه‌ای» تعریف شده است و «حزبی» تکلیف آن تعیین می‌شود.

دوپینگ سایبری گشتاپو!

گشتاپوی نظام لیبرال سرمایه داری با تمسک به قدرت برآمده از محیط حاکمیت ستیز سایبر، در شبکه‌های اجتماعی می‌تازد و همچون اقلیتی صهیونیست، شخصیت و وجهه آنها که حتی براساس الگوهای ساختگی خودشان در تیم «ارزشی ها» هم نیستند اما بنا بر رویه یک زندگی نرمال گاه در محرم، حسینی عمل می‌کنند را آشکارا مقابل چشم همگان «ترور شخصیت» می‌کنند.

جالب اینجاست که مجموعه رسانه‌های ناآگاه یا فریب خورده داخلی نیز در تحلیل این ماجراها به جای آسیب شناسی و کنار زدن پرده‌های فریب، به تئوری «بی‌تربیتی مردم» متوسل می‌شوند! حال آن که تقصیر از کسانی است که بدون هر گونه عاقبت اندیشی مقابل تریبون مهم ارشاد می‌ایستد و می‌گوید: «ما هر اندازه از وظایف‌مان را که مشتری داشته باشد، واگذار می‌کنیم!» خوب واضح است که چه کسی در صف پیش خرید همین ساختار نیم بند فعلی سال هاست زنبیل گذاشته است!

دوگانه‌سازی عامدانه

اما بدترین شکل مبارزه با ساختار فاشیستی شکل گرفته در فضای فرهنگ و هنر را باید در نوع فعلی آن جست‌وجو کنیم. گروه‌هایی از مردم به نام «حزب ‌للهی ها» یا «حامیان فرهنگ و هنر ایرانی- اسلامی» همچون سازمانی مردم نهاد به ساختارسازی موازی با حاکمیت روی آورده‌اند بی‌آن که دغدغه اصلی یعنی ساختارمند کردن نظام فرهنگ و هنر حاکمیت را مجدانه پیگیر باشند. جشنواره فجر انقلاب برای شما، جشنواره مردمی عمار برای ما! جشنواره موسیقی انقلاب برای ضد انقلاب، حامد زمانی برای ما! شیار ۱۴۳ و میهمان داریم برای ما، فیلم فتنه برای شما! شبکه افق برای ما، باقی برای شما!

بزرگ‌ترین دستاورد چنین سیستمی، تلقین دوگانگی جامعه، به همه زیرمجموعه فرهنگ و هنر کشور است. کم کم کسی برای ساختار فشل حاکمیت تره هم خرد نمی‌کند! این گونه می‌شود که بازیگران فتنه ۸۸ به روی سن انقلاب رفته و پنجه به سیمای نظامی می‌کشند که چهارپایه شهرت را زیرپای آنها گذاشته است و گرنه کیست که نداند «گلشیفته» پس از آن که همچون «ماهی رودخانه به دریا گریخت» جز نقش «روسپی نظام لیبرال سرمایه داری» هیچ کاسب نشد! عاقبت سایرینی که به نظامات ملی کشور خود پشت کنند هم همین است منتها ظاهرا نظام هیچ علاقه‌ای به ساختارسازی پس از ۳۶ سال کم کاری از خود نشان نمی‌دهد! این دست اقدامات، گرچه ممکن است به خلق آثار ارزشمند در مقاطعی خاص بیانجامد و در جای خود واجد منزلت و ارزش باشد اما چون به ساختارسازی نمی‌انجامد، نمی‌تواند و نباید به عنوان حرف آخر نظام و جریان ارزشی تلقی شود.

چه کنیم؟

الف- مهم‌ترین اقدامی که می‌توان به آن اندیشید ایجاد اصلاحات قانونی در ساختار حاکمیت است. وزارتخانه‌های زیربنایی که با اصول و ارزش‌های حاکمیتی سر و کار دارند را نمی‌توان به شیوه حزبی و سلیقه‌ای اداره کرد. این حرفی است که دست کم۳۶ سال تجربه آشوب فرهنگی و هرج و مرج هنری پشتوانه اش است.

از استاد علیزاده‌ای که نشان شوالیه فرانسه را قبول نمی‌کند تا شجریانی که خود را زخمی لمپنیسم ماهواره‌ای می‌بیند همگی موید این هستند که سیستم خوب عمل نمی‌کند و از پس «هدایت و ارشاد» زیرمجموعه، توام با ارتقاء دهی بهنگام و هشدار و انذار در زیرصدای متن فرهنگ و هنر کشور برنیامده است. پس تعیین مدیر وزارت خانه‌هایی همچون فرهنگ و ارشاد، علوم و تحقیقات و آموزش و پرورش را بهتر است به نهادهای بالادستی همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی بسپاریم.

ب- بنا نبود که مردم هم انقلاب کنند و هم مثل اجزای جدا افتاده از سیستم خود برای برآورده شدن آرزوهای بلند آرمانشهری شان ساختارسازی موازی با حاکمیت راه بیندازند! صدر تا ذیل این مملکت متعلق به «انقلاب اسلامی» مردم ایران است. پس اگر بازیگران و هنرمندانش آشکارا در فضای مجازی کشف حجاب می‌کنند و باز سوپراستار فیلم‌های هر شبی سیمای ملی و سینمای وطنی هستند یعنی یک‌جای کار اساسی می‌لنگد! اگر یک لابی پرقدرت در سینما خود مروج روابط نامشروع است و بزرگان سینما را تا مرز جنون عصبانی کرده، باید پذیرفت که حاکمیت گوش هایش را محکم گرفته تا نشنود! اصلاح سیستم از ضروریات است و با ترویج دوگانگی در جامعه، هم مردم متضرر می‌شوند و هم حاکمیت.

ج- اگر مدیری خود مروج حاکمیت دوگانه در سیستم است چه کسی مسئولیت رسیدگی به تخلفاتش را دارد؟ قطعا مردم قادر به تنبیه متخلف نیستند!

د- بر حاکمیت واجب است سیستم «ارتقاء دهی» مجموعه بزرگ هنرمندان مومن و متعهد کشورمان را عملیاتی سازد. اگر الهام چرخنده در میانه بازگشت از مسیر گذشته، ترورشخصیت شد و کارش در مسیر «زهرایی» جشن چادری شدن دختران مومن و دانشجوی کشور به «سی سی یو» کشید وزیر فرهنگ باید از ناراحتی دق کند. چرا که مسیر دعوت از مشاهیر برای خوش رقصی در سفارتخانه‌های انگلیس و فرانسه و غیره چند بانده و مجهز به قطارهای سریع السیر است!

تازه آنها از چنان سیستم ارتقایی برخوردارند که به عنوان اولین دست خوش، «حق شهروندی» نظام لیبرال سرمایه داری را همچون «هویجی» آویخته از ریسمان، به هنرمندان پشت کرده به وطن پیشکش می‌کنند. و متاسفانه لایک شدن در نظامات آینده فرهنگ و هنر کشور از سایر مزایای آن به حساب می‌آید!

ه- حکومت داری دولا دولا نمی‌شود! نمی‌توان گفت هم طرف براندازان نظام را می‌گیریم و به فیلم‌های حامی فتنه مجوز می‌دهیم و هم دست بر سر شیار ۱۴۳ خواهیم کشید. بزرگ‌ترین دلیل صحت این مدعا زمین گیری ارزشی‌های سینمای ایران در بازی اکران است و بوی آزار‌دهنده سالن‌های کنسرت مختلط تهرانی که ورود دوربین به آنها ممنوع است! صیانت نکردن از حریم فرهنگ و هنر ایرانی- اسلامی یعنی آوانس دهی به آنها که سالهاست سر بر بالین آرامش نگذارده‌اند تا مقابل همه روزنه‌های نفوذ باند فرودگاهی احداث کنند. مدافعین ما سر کدام بزنگاه توطئه خوابیده اند؟!


منبع:کیهان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




برچسب ها :